ایثار و عطر خوش خاطرات
عطر خاطرات فضای جان را آکنده است . خاطره آدم ها ، پدیده ها ، حادثه ها ، مکان ها و زمان ها .
خاطرات دو کوهه که « صراط » جنگ بود و منزل سر افرازان .
خاطره بستان و رودخانه نیسان و صفای دوستان و گرمای تابستان و گردان مالک و فضای آغشته به خاکستری پارسیان .
خاطرات جانسوز وداع با یاران به خون غنوده ، شهیدان شهر شیدایی و قد خمیده اما چهره سرافراز مادران و پدران شهدا ، اسرا ، مفقود ها و جانبازان جنگ .
در سرزمینی که تاریخ و جغرافیا به هم پیوسته بودند تا نینوای تازه ای رقم بزنند و شکوه بندگی مردانی را نمایش دهند که گامهایشان عینیت جهاد بود و دستانشان عینیت غیرت و قلب هایشان حقیقت خلوص و نگاهشان تا کوفه ، تا نجف و تا کربلا پر می کشید .
میکوشیدند مشتری خدا باشند و دست و دیده را از غیر او برگیرند ؛
آنان که تـو را جـسـتـند ، شـسـتـند و فرو بـسـتـند
دست از همه مقصد ها ، چشم از همه مطلب ها
در جنگ ، در دفاع مقدس دو دسته حضور داشتند .
عده ای که جنگ با آنان درگیر می شد و نمی توانستند جنگ را بگذارند و بگذرند . این عده هم یک گونه نبودند . برخی جنگ را مانند تکلیف سنگینی به دوش می کشیدند و لحظه به لحظه در انتظار پایان جنگ بودند و روزگار رفاه و راحتی ! عده دیگر جنگ را غنیمت میدانستند و با ثبت نام در کلاس عشق و رشادت تا قله ها رفتند و تا میعاد گاه خورشید روییدند و شدند « عباس بابایی » که اگر او خلبان شهیدی بدانی که امروز جزو اولیا خداست بیراه نرفته ای . و اما جان کلام ما در مورد آنانی است که می تونستند به بهانه ای عقلانی و یا کلاهی شرعی از صحنه بگریزند اما آمدند . آمدند و خود به اراده ی خود با جنگ درگیر شدند . جامه رزم پوشیدند و حلقه ی بزم را در بقچه عاشقی گذاشتند تا آن را در چادر جبهه بگشایند و با نفس پاک بسیجیان دوکوهه معطر کنند . این دسته مبارک هم در یک سطح نبودند . برخی از آنان با عرق ایرانی آمدند . گاهی حتی مسلمان نبودند و میدانی که شهید مسیحی هم در جنگ داشتیم . عده دیگر با غیرت وطن خواهی چکمه نبرد پوشیدند چرا که نمی توانستند زنده باشند و زندگی ننگین بعثیان متجاوز را ببینند .
خوب اگر جستجو کنی می توانی ببینی که اکثریت این گروه کسانی بودند که یک باور بزرگ آنان را به جنگ گره زد و آن که فهمیدند که این جنگ ظالمانه آمده است تا با اسلام ناب درگیر شود . این جنگ به ستم وارد شده است تا گریبان مردانه خمینی بزرگ را بگیرد و تمامیت او را به دلیل اسلام خواهی به چالش بکشد . فهمیدند و چه خوب فهمیدند که تانک عراقی به طمع اروند نیامده است ، بلکه آمده است تا بانگ آگاهانه ی تکبیر را در این کشور محاصره کند و عبور آن را و انتشار آن را جلوگیر باشد .
اینان با بصیرت کافی آمده بودند تا تاریخ درگیری حق و باطل را بار دیگر رقم نزند و علی (ع) در کوفه محاصره نشود و حسین بن علی (ع) در نینوا با برق شمشیر و قدرت نیزه خاموش نگردد . هر چند که نشد و نخواهد شد چرا که نظام هستی و جان خلقت و حنجره ی آسمان تا قیامت حقانیت علی (ع) را زمزمه می کند و مظلومیت حسین (ع) به خون غنوده را .
اگر امروز رسالتی هست آن رسالت تبیین انگیزه ها ، کشش ها و کوشش های کسانی هست که خود با دست خود با جنگ گره خوردند ، عارفانه و عامدانه آمدند تا پوست بیندازند و در امروز زندگی ، زندانی نشوند و در فردای تاریخ حضور فعال داشته باشند . همین طور که می بینید اینان حاضرند و زنده اند و حرف می زنند هر چند در سکوت ؛ می شنوی فریاد شهید همت را ؟؟؟ بانگ شهید باکری را ؟؟؟ و ندای زیبای شهید زین الدین را ؟؟؟ و ...
زنـدگـانـی که سـر عـشـق نـدارنـد فنایـــنـــد
زنده آن است که با عشق قدم سوی فنا زد
حال می توان نتیجه گرفت ایثار و خودباوری راهی برای پیشرفت و تعالی همه جانبه ی کشور است .
منبع : نوشته ای از استاد حسین محمّدیان