اسماعیل آرمیون - پرسش مهر 16
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرسش مهر 16
منوی اصلی
مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان

ویرایش
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید دیروز : 13
  • کل بازدید : 293633
  • تعداد کل یاد داشت ها : 52
  • آخرین بازدید : 103/1/31    ساعت : 4:14 ع
ارسال شده در دوشنبه 87/1/19 ساعت 6:18 ع توسط اسماعیل آرمیون

فرا رسیدن 20 فروردین ماه روز ملی فناوری هسته ای را به همه ملت سرافراز ایران تبریک می گویم





      
ارسال شده در شنبه 86/12/18 ساعت 10:37 ع توسط اسماعیل آرمیون

مهربانی یعنی آن عمل صمیمانه . . . چیزی فراتر از لبخند دوستانه . . . که به انسانی در این جهان آسایش تحفه می دهد . . . و این زندگانی را ارزشمند می کند .  . . شاید که ارزانی اقبالی باشد . . . یا که حتی بخشی از یک سکه یک تومانی . . . یا خدمتی کوچک که سخاوتمندانه عرضه می شود . . . شاید کسی آن را تقاضا کند . . . یا که اندیشه ی آن در ذهن خودمان خلق شود . . . به هر تقدیر راهش همین است .  . . بخشایش ما این طور بروز می کند . . .این یعنی کمی فداکاری . . . که ما از انجامش خوشحال می شویم . . . و آسمان را انگار کمی روشنتر می کنیم . . . برای خاطر کسی دیگر. . . و اغلب آن را این طور به حساب می آوریم . . . چیزی که از ماست و گسترده اش می داریم . . . چرا که هیچ عملی فراتر از این نیست؛ . . یاری دادن به یک دوست. ( جیمز جی . مت کانف)





      
ارسال شده در شنبه 86/12/18 ساعت 10:33 ع توسط اسماعیل آرمیون

همانند زنجیر طلاست رفاقت

             حاصل کاملترین قالبهای خداوند

                          به هر حلقه ، لبخنده ای و خنده ای و اشکی ،

                                      و نوازش دستی و کلامی به شادمانی





      
ارسال شده در شنبه 86/12/18 ساعت 10:32 ع توسط اسماعیل آرمیون

دوست همسایه دل آدمی است (بلانش هایتریس)

A friend is a neighbor of the heart

 

دوستی آن نخ طلایی ست که قلب همه مردم جهان را به هم می دوزد (جان اولین)

            

  دوستی واقعی تخمین احتیاج دیگران است نه اظهار نیاز خویشتن ( آندره موروا)

 

دوستی آمیزه ی حرمت و عشق است که نازکی از آن می ستاند و جاودانگی از این   (ساموئل جانسون)

 

 دوست آنست که

     توی تاب آدم را تاب می دهد

           روی نردبان تو را بالا می کشد،

                دستی به پشتت می زند،

                     و در آغوشت می گیرد و خداحافظی می کند.(کاترین ان دیویس)

 

دوست که تقاضا می کند فردا وجود ندارد.

 

                                                     زبان دوستی واژه نیست ، معناست

 

آنها که آفتاب را به زندگی دیگران هدیه می دهند خود نمی توانند که از آن سهمی نبرند (سر جیمرز بری )

 

      بعد از فعل عاشق شدن ، یاری دادن زیباترین فعل جهان است(کنتس برتا فون سوت نه )





      
ارسال شده در سه شنبه 86/12/14 ساعت 10:56 ع توسط اسماعیل آرمیون

برخی راه حل های ارائه شده برای توسعه و پیشرفت جامعه

ابتدا باید کاری کنیم که افراد قابلیت های مساوی پیدا کنند. وقتی قابلیت های مساوی پیدا کردند ، دارای فرصت های مساوی می شوند. در واقع مسئله ی قابلیّت در برابر دستاورد مطرح می شوند. قابلیّت یعنی آنچه می تواند رخ دهد و دستاورد یعنی آنچه رخ می دهد. دولت لازم نیست به افراد در آمد های مساوی بدهد بلکه باید قابلیّت ها و توانمندیهای آنان را پرورش دهد. مثال : یک تیم را در نظر بگیریم ، اگر یک مربّی شرایط تمرینی مناسبی را برای یک بازیکن ایجاد نکند ، او هیچگاه آماده ی بازی نمی شود. در سطح اجتماعی هم به این ترتیب است ، وقتی یک نفر امکان بهره مندی از آموزش ابتدایی را ندارد چه توقعی دارید که در سطوح بالاتر بتواند تحصیل کند. پس می توان گفت : دولت می تواند با برقراری عدالت اجتماعی ما بین افراد جامعه ، زمینه ی توسعه را فراهم کند. بعضی معتقدند اگر سرمایه ها صرف تغذیه ، بهداشت ، آموزش و ... شود موجب تخلیه ی منابع و کمبود در سرمایه گذاری می شود. در حالیکه اگر از دید سرمایه ی انسانی و از دید توانمندسازی به این مسئله نگاه شود ، نتیجه چیز دیگری خواهد بود. و آن هم اینکه انسان خودش ابزار توسعه است.

وقتی فرد را آموزش می دهید ، امکان بهره مندی از بهداشت را برای او میسّر می کند ، حداقل تغذیه را برایش فراهم می کنید ، در واقع بهره وری او را بالا برده اید . وقتی این فرد توانمند شود به رشد توسعه ی خانواده و در نهایت کشور کمک بیشتری خواهد کرد . توانمندی او امکان ساخت آینده ای بهتر را نیز میسّر می کند. پس باید زمینه ای فراهم شود تا فرصت های برابری برای مردم فراهم شود. و در این سیاستگذاری در واقع یک نوع عدالت برقرار می شود.

البته وقتی می توانیم توقع داشته باشیم که قابلیّت های برابر ایجاد شده منجر به پرش و توسعه و پیشرفت جامعه شود که زمینه های بعدی آن را فراهم آوردیم. مثال : آموزش را همان مواد اولیه برای تولید در نظر بگیریم  اما آیا برای یک کار تولیدی ، فقط مواد اولیه لازم است یا باید عوامل دیگر هم مهیّا شود؟ وقتی ما سطح آموزش افراد را به سطح آموزش عالی ارتقاء می دهیم آیا به همان اندازه شغل ایجاد کرده ایم ؟ تا آنان بتوانند پس از فراغت با استفاده از قابلیّتهای ایجاد شده ، سطح درآمدی خود را افزایش دهند ؟ این احتیاج دارد که نظام اقتصادی از تقاضای بالایی برخوردار باشد تا تمامی افراد بتوانند از قابلیّتهای خود به درستی استفاده کنند.

ایجاد چنین تقاضایی در شرایط امروز جهان فقط در حدّ اقتصاد داخلی نیست باید اندازه ی بازار را بزرگ کرد. وقتی دارای یک اقتصاد بسته یا نیمه بسته باشیم طبیعتاً فقط می توانیم برای جمعیّت داخلی خودمان تولید کنیم و تقاضا هم در حدّ همان هفتاد میلیون نفر است. اما اگر موانع در ارتباط با بزرگ کردن بازار را بر طرف کنیم ، می توانیم ظرفیت تولیدی خود را به میزان جمعیّت یک منطقه ی قارّه و حتی دنیا افزایش دهیم. معلوم است که در این شرایط تقاضا برای شما بالاتر است و امکان استفاده از قابلیّتهای ایجاد شده بیشتر .

نگاهی به چین بیندازیم . این کشور سه دهه ی قبل از آنکه تعامل خود را با اقتصاد بین الملل آغاز کند اقدام به سرمایه گذاری کلان روی آموزش کرد. اما تا زمانی که نگاه خود به جهان را تغییر نداد ، نتوانست از آن نیروهای تحصیل کرده بدرستی استفاده کند. اکثر این نیروها به غرب مهاجرت می کردند.اما پس از تغییر نگاه حاکمان روند معکوس شده است. بنابر این این مسئله دارای دو بخش متفاوت است. یکی آنکه قابلیّت را ایجاد کنیم و بخش دوم به وجود آوردن زمینه ای برای استفاده از این قابلیّتهاست. اگر چه روند تکاملی جامعه (هم اکنون) کند شده اما این را نمی توان فقط محدود به استفاده نکردن مردم از قابلیّتهای خود دانست. شاید بخشی از آن ناشی از غفلت دولتهای قبلی در توجّه به مسائل اقتصادی بوده است. در زمان آقای خاتمی تکیه ی اصلی در شعارها ، رسانه ها و . . . اصطلاحات سیاسی بود. انتقادی که به دولت قبل وارد می شود توجّه صرف به اصطلاحات سیاسی و غفلت از اصطلاحات اقتصادی بود. گویی اصطلاحات سیاسی و اقتصادی دو مقوله ی جدا از هم هستند ، در حالی که تمام موارد وباید با هم رشد کنند. اصطلاحات سیاسی بسیار خوب است اما تمامی موارد باید متوازن جلو برود. وقتی معیشت مردم کمتر مورد تأکید قرار بگیرد ، ضربه خواهید خورد.به همین دلیل است که همواره تأکید می شود که مواظب بحث نان و آزادی باشید. یعنی هم معیشت افراد تأمین شود ، هم از آزادیها غفلت نشود. گر چه جامعه ای که در مراحل میانی توسعه قرار گرفته باشد ، اگر آزادی نداشته باشد  ، در بلند مدّت به نان هم نخواهد رسید. باید به گونه ای عمل کرد که در مراحل اولیه گروهی از مردم که در سطح پایینی از نظر اقتصادی قرار دارند در اولویت نان و آزادی ، توجّهشان از آزادی خارج نشود. نه اینکه دولت خودش معیشت را تعیین کند. دولت باید زمینه های رشد جامعه را از طریق سیاستگذاری فراهم کند. وقتی می گوییم دولت در آموزش نقش بیشتری داشته باشد معنایش این نیست که بخش خصوصی به این حوزه وارد نشود. در سه بخش خصوصی باید در تمامی حوزه ها باز گذاشته شود. و حتی اگر حوزه ای بود که این بخش تمایل حضور در آن را نداشت باید زمینه ای را فراهم کرد تا حاضر شود. اما نباید خانواده ای را به دلیل اینکه از سطح درآمد کمی برخوردار است از آموزش محروم شود. دولت باید این افراد را زیر چتر خود بگیرد. اصلاً فلسفه ی آموزش غیر انتفاعی همین است. با آزاد شدن برخی منابع دولت می تواند آن را در نقاط محروم سرمایه گذاری کند. این عین عدالت (هم هست).  دولت باید با انجام آزاد سازی زمینه را برای کسب فرصتها مهیّا کند. اما وقتی فرصتها کسب شد وظیفه ی دولت نیست که مثلاً برای آن شغل ایجاد کند. بلکه باید موانع را بردارد تا شرایط لازم برای جهش جامعه به سمت توسعه مهیّا شود. برابری فرصتها یعنی اینکه افراد آزاد باشند. آزادی فراهم بودن امکانات اولیّه ی تنها نیست، بلکه آزادی را  باید از زاویه ی فقر ، جهل و ... به آن نگاه کرد.اگر کسی دچار کمبود باشد و این کمبودها رفع نشود مطمئن باشید در آینده به آزادی و عدالت صدمه می رساند. باید زنجیرها از پای افراد باز شود تا خلاقیّت ها بروز پیدا کند. 

 حال به موارد ی که می تواند ما را به سوی جامعه ی ا ی ایده آل سوق دهد اشاره میکنم :

1- نقش قانون گذاری مجلس به عنوان نمایند ه ی ملّت در امر تخصیص منابع

در حال حاضر منبع اصلی درآمد دولت وجوه حاصل از فروش نفت و گاز است. لذا میزان وابستگی بودجه به نفت ، حدود اعمال اراده ی دولت نسبت به درآمدهای نفتی و شیوه ی رفتار با حساب ذخیره ی ارزی  ، از مهمترین نکاتی است که باید به درستی و با کمک از مبانی علمی و تجربی در بودجه ریزی لحاظ شوند. رابطه ی حقوقی و مالی دولت و شرکت ملّی نفت و شرکتهای وابسته ، باید به شیوه ای تعیین شود که سهم دولت ، ملت و نسلهای آینده در آن مشخص و شفاف باشد. لذا نقش قانون گذاری مجلس به عنوان نماینده ی ملت در امر تخصیص منابع و نظارت و نحوه ی اجرای تخصیصات از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. نباید رابطه ی مالی و حقوقی دولت و وزارت نفت به طور مطلق به هیئت وزیران سپرده شود که به مفهوم حاکمیّت اراده ی صرف دولت بر دخل و تصرف در میلیاردها دلار درآمدهای نفتی است که از سوی اقتصاددانان به هیچ وجه توصیه نمی شود.

2- افزایش حجم مالیات ها ، اولویّت بندی مناسب بودجه

معلوم نیست این درآمدهای مالیاتی با توجّه به کاهش صنعت و عدم شفّافیّت معاملات غیر تولیدی یعنی بازرگانی و دلالی و . . . چگونه محقق می شوند. ضمن آنکه وصول مالیات بیشتر مرهون رشد مطلوب اقتصادی ، افزایش درآمد ملی ، تحول در نظام مالیاتی ، عمدتاً نحوه ی شناسایی کامل مشاغل و تقویّت فرهنگ مالیات دهی است که ضرورتاً تبیین بسترهای فرهنگی ، حقوقی و امنیّت اقتصادی پیش نیاز آن است که در کوتاه مدّت تحقق آن دور از انتظار است. اولویّت های بودجه نیز براساس وضع معضلات و مشکلات مبتلا به جامعه باید ارزیابی شود. پدیده هایی نظیر تورم دو رقمی ، بیکاری ، کمبود مسکن ، ضعف بهداشت ، بیمه ، افزایش شکاف طبقاتی ، گسترش خط فقر و تنزّل بهره وری نارسایی های اقتصادی و اجتماعی هستند. که به رقم افزایش بی سابقه ی درآمدهای نفتی ، جامعه را بیشتر درگیر ساخته و لذا رفع این معضلات باید در اولویّت نخست سیاستهای بودجه قرار گیرند. پس باید بودجه توسط مجلس اولویّت بندی مناسب شود ، بودجه فی الواقع محصول مشترک دولت و مجلس است و حق قانونی مجلس که نماینده ی مردم کشور است این است که در تعیین اولویّت های بودجه ایفای نقش کند.

 اکنون که غرب نمی تواند شاهد رشد و بالندگی کشوری مثل ایران باشد امیدمی رود  که سیاستمداران  و تصمیم گیران حکومت و ملّت با هوشیاری خود چالش های فراوان را که بر سر راه پیشرفت و توسعه به وجود می آید یکی پس از دیگری از سر راه برداشته و با تکیه بر علوم مختلف راهگشای پیشرفت کشور شوند.

منابع

1- ریشه های توسعه نیافتگی در جهان سوم ،مؤلف :علیرضا علی آبادی

2- فقر ، پیشرفت و توسعه،مؤلف : پاول مارک هنری ،ترجمه : مسعود محمدی

3- علل عقب ماندگی ایرانیان، مصطفی ملکیا

 





      
ارسال شده در سه شنبه 86/12/14 ساعت 5:49 ع توسط اسماعیل آرمیون

11- تعصّب

تعصّب هم افق با شخصیت پرستی است . تعصّب به معنای چسبیدن به آنچه که داریم و نگاه نکردن به چیزهای فراوانی که نداریم.

اگر من شیفته ی آنچه که دارم شدم و فکر کردم و جای نداشته هارا هم برایم می گیرد من نسبت به آن تعصّب پیدا کرده ام . و ایجاست که من نسبت به کسانی که به آن وفاداری ندارند دو دیدگاه پیدا می کنم گروهی خودی می شوند ، و گروهی غیر خودی. قرآن خودی و غیر خودی را رد کرده است . چرا که در باره ی حبّ و بغض می گوید: " وقتی با گروهی دشمنید دشمنی باعث نشود در باره ی آنها عدالت و انصاف را فراموش کنید".

در باره ی دوستی هم می گوید : "همیّت جاهلیت شما را نگیرد". همیّت جاهلیت یعنی اینکه چون فلانی از قبیله ی من است طرف او را چه ظالم باشد یا عادل می گیرد. به عبارت دیگر خود او مهم نیست بلکه ویژگیهای تعلقی او مهم است.

12- تجربه اندوختن از گذشته

زیاد شنیده ایم که ببخش و فراموش کن یا ببخش و فراموش نکن. اما داستان بر سر این است که اگر شما ببخشایید و فراموش کنید، باز هم از همانجا ضربه می خورید. انسانهای سالم کسانی هستند که در درونشان می توانند بزرگترین دشمنان خود را از لحاظ عاطفی ببخشایند، چرا که از لحاظ عاطفی باید بخشود اما از لحاظ ذهنی نباید فراموش کرد. اما متأسفانه عکس این عمل می کنیم ، از لحاظ عاطفی نمی بخشیم و کینه جوئی در ما زنده است اما به لحاظ ذهنی فراموش می کنیم چرا که حافظه ی تاریخی ملّت ما بسیار کند و تار است.

13- جدّی نگرفتن زندگی

سقراط از ما می خواست که در عین شوخ طبعی زندگی را جدّی بگیریم ، کسانی زندگی را جدّی می گیرند که دو نکته را باور کنند:

1- باور به مستثنی بودن از قوانین حاکم بر جهان - دلیل هر جدّی نگرفتن مستثنی نداشتن خود از قوانین هستی است.

2- نسبت سنجی در امور روانشناسان اصطلاحی دارند با این مضمون که انسان باید بتواند وزن امور را نسبت به هم بسنجد . انسانهایی که زندگی را جدّی نمی گیرند چیزهای مهم تر را برای چیزهای مهم رها می کنند . فراوانند انسانهایی که در طول زندگی خطای تاکتیکی نمی کنند اما خطای استراتژیک عظیم دارند. یعنی کل زندگی را می بازند اما در ریزه کاریها وسواس دارند. 

14- دیدگاه مبتذل نسبت به کار

ما کار را فقط برای درآمد می خواهیم و بنابراین اگر درآمد را بتوانیم از راه بیکاری هم بدست آوریم ، از کار استقبال نمی کنیم . در واقع ما کار را اجتناب ناپذیر می دانیم در حالی که باید دیدگاه مولوی را در باره ی کار داشته باشیم که معتقد بود "کار جوهر انسان است". دیدگاه ما نسبت به کار مبتذل است.

15- قائل نبودن به ریاضت

ریاضت در اینجا به معنای آنچه که مرتاضان انجام می دهند ، ریاضت به معنای آنکه در زندگی همه چیز را نمی توان باید دانست. بنابر این باید چیزهایی را فدا کرد تا چیزهای با ارزش تری را بدست آورد. قدمای ما می گفتند:" دنیا دار تزاحم است " یعنی همه ی محاسن با هم در یکجا جمع نیست، به تعبیر نیما یوشیج تا چیزها ندهی ، چیزی به تو نخواهد داد. در زبانهای اروپایی قداست از ماده ی فداکاری است . عارفان مسیحی می گفتند : اینکه فداکاری و قداست از یک ماده اند.به این دلیل است که قداست بدست نمی آید مگر به قیمت از دست دادن چیزهای فراوان . ولی ما می خواهیم همه چیز را داشته باشیم و وقتی دیدگاهمان نسبت به کار آنگونه است نسبت به مصرف هم دیدگاهمان اینگونه می شود. و باعث می شود دچار مصرف زدگی شویم. وقتی ما بحث مصرف زدگی را مطرح می کنیم ، مطرح می کنند که شما از اوضاع جامعه و فقر خبر ندارید باید گفت : مصرف زدگی یک دیدگاه است نه یک امکان. یعنی فرد فقیر هم در سرِ دل خود می گوید: کاش بیشتر داشتم و بیشتر مصرف می کردم. کدامیک از ما برای آرمانهای خود حاضر است به قدر ضرورت اکتفا کند این مصرف زدگی ما را به دنائت می کشد. اگر ما بودیم و فقط ضروریات زندگی مجبور به کرنش کردن نبودیم.

16- از دست رفتن قوّه ی تمیز بین خوشایند و مصلحت

مردمی که منافع کوتاه مدت را ببینند و قدرت دیدن منافع دراز مدّت را نداشته باشند در معرض فریب خوردگی هستند. دلیل موفقیت سیاست های پو پو لیستی (عوام فریبی)در کشور که در یکسال اخیر رواج پیدا کرده ، ندیدن منافع دراز مدّت است. وقتی منافع بلند مدّت دیده نشود ، منافع کوتاه مدّت تأمین می شود. به قیمت نکبت و ادبار دراز مدّت.

17- زیاده گویی

ما درست بر خلاف آنچه که در ادیان و مذاهب گفته می شود زیاده گو هستیم و پُر حرف می زنیم ، نقل است که عرفا هم در سکوت تبدل روحی داشته اند ، اما ما ملّت پُر سخنی هستیم و آسانترین کار برای ما حرف زدن است.

18- زبان پریشی

بدتر از پُر سخنی ما زبان پریشی ماست. زبان پریشی به این معناست که انسان حرف خود را ، خودش هم متوجه نمی شود. یعنی اگر تحلیل زبان شناختی در سخنان ِما انجام شود اصلاً برخی جملات معنا ندارد. سخنان همه مانند شهرک های سینمایی است که در زمان فیلم پُر از دژ و قلعه است اما وقتی فشار می دهیم فرو می ریزد. به تعبیر دیگر حرفهای ما پشتوانه ندارد. و همه ی ما از صدر تا ذیل یاوه می کنیم. و به همین دلیل هم به لحاظ ذهنی تا این حدّ پریشانیم کسانی که سرگردانی ذهنی دارند ، اوّل باید زبان خود را پالایش کنند یعنی باید حرف را فهمیده بزنند و از طرف مقابل هم حرف فهمیده بخواهند.

نوام چامسکی برای اینکه ثابت کند که هر جمله ای که قواعد نحوی و صرفی آن رعایت شده ، صرفاً با معنا نیست ، جملاتی می گفت : به طور مثال می گفت: وقتی می گویند: « پسر برادر مثلث ما عاشق بیضی شما شده است » قواعد صرفی و نحوی آن رعایت شده اما با معنا نیست.

19- ظاهر نگری

ظاهر نگری به دلیل غلبه ی روحیه ی فقهی در دین بر کل کارهایمان سایه افکنده است. یعنی به جای آنکه ما به ارزش و انگیزه ی کار توجّه کنیم فریفته ی ظاهر می شویم . این ظاهر بینی ها ، ما را برای ظاهر فریبی آماده می کند. در هر جا که اخلاق ، عرفان و روانشناسی فدای فقه و ظواهر شود این روحیه غلبه پیدا می کند.

در پایان پیشنهادی دارم که دارای دو نکته است :

اوّل اینکه در باب هر کدام از موارد مطرح شده فکر کنیم که درست است یا نه. اگر درست است اول کاری که باید کرد اینست که در شخص خودمان بررسی کنیم. یعنی اینکه این نکته ها را ذرّه بین نکنیم و روی دیگران بگیریم. بلکه اول ذرّه بین را روی خودمان بگیریم.

نکته ی دوم اینکه اگر مطالب گفته شده ، درست است روشنفکران و مصلحان اجتماعی ، به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند  تمام مشکلات متوجّه رژیم سیاسی است ، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونه اید ، حاکمان هم آنگونه اند. حاکمان زاییده ی این فرهنگند ، جامعه ای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش هم آن می شود و اقتصاد هم آن می شود. خطاست که برای روشنفکران و مصلحان اجتماعی ، مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند چرا که رژیم سیاسی ِبهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد.





      
ارسال شده در سه شنبه 86/12/14 ساعت 5:48 ع توسط اسماعیل آرمیون

بخش دوم

علل و عوامل بازدارنده  ی پیشرفت و تعالی همه جانبه

در صد سال اخیر ، کسانی که در باره ی موانع پیشرفت جامعه سخن گفته اند ، معمولاً عامل و عواملی که مانع پیشرفت جامعه شده را به دو بخش تقسیم کرده اند:

1- مداخله ی کشورهای خارجی ، استعمار و انواع و اقسام سلطه طلبیها

2- رژیم های سیاسی حاکم

کسی نمی تواند وجود این دو عامل را انکار نماید . اما مسئله ای که مهم تر از این دو عامل است وضع فرهنگی مردم است. به تعبیر دیگر آسیب شناسی فرهنگی مردم ایران ، و اینکه به لحاظ  فرهنگی ، چه امور نامطلوبی در ذهن و ضمیرشان راسخ شده است.

گاه وقتی گفته می شود که ما باید عوض شویم یعنی تا ما رفتار اخلاقی سالمی نداشته باشیم وضعمان بهبود پیدا نمی کند. و این نکته گفته می شود سود "سرانجام همه "، در اخلاقی زیستن است.اما وضع فرهنگی و این اخلاقی زیستن به یک سری نگرشهای ذهنی هم بستگی دارد که باید به این نگرشهای ذهنی پرداخت :

نگرشهای ذهنی اموری هستند که آگاهانه  یا  ناآگاهانه در ما راسخ شده اند. و ما در همه ی کنشها و واکنشها تحت تأثیر این نگرشها هستیم که لزوماً جنبه ی اخلاقی هم ندارد و برای تغییر آنها نباید رفتار اخلاقی ما تغییر کند.بر عکس این نگرشها هستند که اخلاق ما را به سمت ناسالمی می کشند. آن بخش از مسائل فرهنگی که به نگرش ایرانیان مربوط می شود به شرح زیر است :

1- پیش داوری

اولین خصوصیتی که در ما وجود دارد ، پیش داوریهای فراوان نسبت به بسیاری از امور است. اگر هر کدام از ما ، به درون خودمان رجوع کنیم ، پیش داوریهای فراوان می بینیم. این پیش داوری ها در کنش و واکنشهای اجتماعی ما تغییرات منفی زیادی دارد. معمولاً وقتی گفته می شود پیش داوری ، بیشتر پیش داوری منفی مدّ نظر است. ولی آوار مخرب آن منحصر به پیش داوری منفی نیست.

پیش داوریهای مثبت هم آوار مخرب خود را دارد. از جمله خوش بینی های نابجا که نسبت به برخی افراد و قشرها و لایه های اجتماعی داریم.

2- جزمیت و جمود

نوعی جزمیت (دگماتیسم ) و جمود در ما ریشه کرده است. آنچه که در ما وجود دارد که از آن به جزم و جمود تعبیر می شود این است که باور ما یک زمینه دارد. یعنی ممکن است که ما معتقد باشیم که فلان گزاره درست است این سالم است اما اگر معتقد باشیم که فلان گزاره محال است که درست نباشد این محال است. انسان را تبدیل به یک انسان دیگری می کندو ما کمتر می شود به چیزی معتقد باشیم و یک محال است منضم به این اعتقادمان نباشد.

 به تعبیر دیگر وقتی ما یک عقیده داریم  که فلان گزاره صحیح است یک عقیده ی دوم داریم که گریز ناپذیر است که فلان گزاره صحیح نباشد.

3- خرافه پرستی

ویژگی دیگر ما خرافه پرستی است . هم خرافه در بافت دینی و مذهبی و هم در بافتهای غیر دینی و مذهبی. خرافه در بافت مذهبی یعنی چیزی که در این نبوده و در آن وارد شده است. خرافی به معنای باورآوردن به عقایدی که هیچ شاهدی به سود آن وجود ندارد. ولی ما همچنان آن عقاید را در کف داریم.

 این سه مسئله را می توان سه فرزند استدلال ناگرایی ما دانست. هر که اهل استدلال نباشد ، اهل این سه است . بنابر این راه درمان این سه تقویت روحیه ی استدلال گرایی است.

4- بها دادن به داوریهای دیگران نسبت به خود

ما به ندرت در منی که از خودمان تصوّر داریم زندگی می کنیم و همیشه توجهمان به منی است که دیگران از ما تصوّر دارند و همیشه ترازوی ما در بیرون ماست. این بها دادن به داوریهای دیگران علت العلل یکسری مشکلات فرهنگی جامعه ی ماست.

5- همرنگی با جماعت

نکته ی پنجم ناشی از نکته ی چهارم است به این معنا که ما هیچوقت در برابر جمهوری که با آن سر و کار داریم نتوانستیم سخن بگوییم که در مقابله با آن است و همیشه همرنگ شدن با جماعت ، برای ما مهم است.

6- تلقین پذیری

تلقین یعنی رأیی را بیان کردن و آراء مخالف را بیان نکردن و مخاطب را در معرض همین رأی قرار دادن هر وقت شما در برابر هر عقیده ای نظر مخالفان آن را هم خواستید نشان می دهد که تلقین پذیر نیستنید. تلقین پذیری یعنی قبول تک آوایی

7- القاء پذیری

القاء پذیری به لحاظ روانشناختی با تلقین پذیری متفاوت است. در القاء یک رأی آنقدر تکرار می شود تا تکرار جای دلیل را بگیرد. اگر من گفتم فلان گزاره صحیح است . شما از من انتظار دلیل دارید ، اما من به جای اینکه دلیل بیاورم دویست بار فلان گزاره را تکرار می کنم. و کم کم ما فکر می کنیم که تکرار مدّ عا جای دلیل را می گیرد. یعنی به جای اقامه ی دلیل خود مدّعا تکرار می شود و این هنری است که در پرودیاگاندا یا آوازه گری وجود دارد. این رسانه ها وقتی در دست قدرتها قرار می گیرند آنها خوشحال می شوند . به دلیل وجود همین روحیه ی القاءپذیری در مردم است. و الا اگر ملّتی القاءپذیر نباشد هر چه که رسانه ها بگویند چون دائماً دلیل می خوهند کسی از بدست گرفتن رادیو و تلویزیون اظهار خوشحالی نمی کند.

8- تقلید

منظور از تقلید نه آن است که در فقه گفته می شود مراد از تقلید به معنای روانشناختی آن است.یعنی اینکه من آگاهانه یا نا آکاهانه تحت الگوی شخصی باشم. یعنی من خودم را مانند تو می کنم و به تو تشبّه می جویم.و تقلید یعنی من تو را الگو گرفته ام.

آنچه که در عرفان گفته می شود که تشبّه به خدا جوئید اگر اینکار را با انسانها انجام دادیم تعبیر به تقلید می شودو این هم در ادیان و مذاهب و عرفان مورد توبیخ است.

9- تعبّد

تعبّد یعنی سخنی را پذیرفتن صرفاً به این  دلیل که فلان شخص آن را گفته است.

10- شخصیت پرستی

کمتر مردمی به اندازه ی ما شخصیت پرستند و شخصیت پرستی جز این نیست که شخصیتی خود را بر خود عرضه کند. و خوبیهایی که در زندگی اطراف خودمان نمی بینیم. از سر توهّم به او نسبت می دهیم و او را به دست خودمان بزرگ می کنیم.

 





      
ارسال شده در سه شنبه 86/12/14 ساعت 5:41 ع توسط اسماعیل آرمیون

علل و ریشه های توسعه در سرمایه داری پیشرفته

ریشه یابی عوامل تحول و دگرگونی های پیاپی در سرمایه داری جهانی از راههای گوناگونی امکان پذیر است. بیش از پانصد سال از عمر نظام سرمایه داری در غرب می گذرد و در طول این مدّت تغییرات فراوان پذیرفته است. این دگرگونی ها به سرمایه داری امکان داده که تا این لحظه به صورت یک نظام زنده و فعال و در حال توسعه باقی بماند زیرا هیچ نظام اقتصادی  ، سیاسی و یا فکری در متن و بطن زندگی اجتماعی باقی نمی ماند مگر آنکه همراه با تغییر موقعیتها و احوال جامعه متحول گردد.

یکی از عوامل اساسی که باعث تحولات سریع و غیر قابل پیش بینی در نظام سرمایه داری شده است پیشرفت و جهش های علمی و فنی است که امکانات تازه ای را برای توسعه در اختیار جوامع سرمایه داری پیشرفته قرار داده است.

یکی دیگر از عوامل قوام و توسعه ی نظام سرمایه داری جهانی دستیابی سرمایه داری جهانی به مواد اولیه ی ارزان است . سیاستهای استعماری و تجاوز و تصرف سرزمینهای ملتهایی که فاقد قدرت مقابله نظامی در برابر هجوم و تجاوز دولت ها و شرکت های امپریالیستی بودند غارت بی حدّ و مرز منبع طبیعی وثروتهای ملی این کشورها را امکان پذیر ساخت.

عامل دیگر در توسعه سرمایه داری تهاجم ایدئولوژیک و فرهنگی علیه سایر طبقات جامعه و نیز علیه ملت های زیر سلطه است. با این هجوم فرهنگی نظام سرمایه داری ، فرهنگ مصرفی و الگوهای رفتاری خود را به سایر اقشار و طبقات و ملت ها تحمیل می کند و با این اقدام جلوی پدیده ی کاهش مصرف را که بر ضد توسعه مداوم حرکت می کند، می گیرد و بر مصرف جامعه می افزاید.

افزایش جمعیت در کشورهای مصرف کننده بر خلاف تصور اولیه برای توسعه ی سرمایه داری جهانی عامل مثبتی به شمار میرود، زیرا هر فرد تازه که در این جامعه متولد می شود یک مصرف کننده ی جدید بر خیل عظیم مصرف کنندگان تولیدات سرمایه گذاری می افزاید.

نگاهی جامع و نظام گرا به امر تحقیق و توسعه

مقوله ی توسعه ی اقتصادی- اجتماعی عبارت است از رشد کمی تولیدات و خدمات و تحول کیفی بافت اجتماعی و توزیع متعادل تر ثروت و درآمد و زدودن پدیده های نایاب فقر و محرومیت  ، بیکاری و بی خانمانی و تأمین رفاه عمومی و ترقی فرهنگی. رشد و توسعه ی اقتصادی اجتماعی در هر جامعه ی معین فرآیند پیچیده ای است که تحقق آن با برنامه ریزی جامع امکان پذیر خواهد بود.برنامه ریزی در حقیقت مجموعه ی اقدامات سازمان یافته ای است که با هماهنگی ، جمع بندی و تلفیق مطلوب و بهینه کلیه ی امکانات فیزیکی ، مادی و انسانی ، جامعه را به سوی اهداف مورد نظر و در مدّت زمان مشخصی هدایت می کند.

ویژگیهای توسعه ی اقتصادی اجتماعی کشورهای در حال رشد

یکی از وجوه تفارق عمده بین جهان صنعتی( پیشرفته ) و جهان سوم (یا کشورهای در حال توسعه )در عرصه مسائل رشد اقتصادی صنعتی این است که فرآیند توسعه ی اقتصادی در جوامع صنعتی کنونی عمدتاً از مکانیسم و پویایی درونی این کشورها مایه گرفت و تحقق پذیرفت ، حال آنکه تحولات اقتصادی و اجتماعی در جهان سوم روند طبیعی خود را طی نکرد و مسیرهای بیشماری را طی کرد.

تحلیل مختصات نظام آموزشی علمی و پژوهش

در جهان کنونی که ترقی و رشد علوم و تکنولوژی عرصه های مختلف اجتماعات بشری را دگرگون و متحول نموده ، نقش انسان این کاملترین عنصر جهان هستی و خلقت نمود بارزتری می یابد و نظام آموزشی یک کشور تحت تأثیر دو سری عوامل درونی و برونی قرار دارد.

 عوامل بیرونی مؤثر در نظام آموزشی پرورشی عبارتند از :

مشخصات ، گرایشها و شاخصهای جمعیتی ساختار اقتصادی و نیازمندیهای تولیدات ملی ویژگیهای نیروی کار ماهیت و خصوصیات نظام سیاسی بنیه و امکانات مالی و فیزیکی ساخت و بافت درونی نظام اداری و اجرائی ارزشهای اجتماعی فرهنگی و مذهبی و ویژگیهای مجموعه ی وسائل ارتباط جمعی

عوامل درونی نظام آموزشی علمی و پژوهشی را عناصر زیرین تشکیل می دهند :

ویژگیهای نظام رسمی آموزشی و پرورشی ( پیش دبستان دبستان راهنمائی متوسطه ) نظام آموزشهای عالی و سازمانهای وابسته مؤسسات و مراکز تحقیقاتی آموزشهای سواد آموزی آموزشهای مراکز نظامی آموزشهای محلی ، بومی و منطقهای امور آموزشی پژوهشی سازمانها و کار و تحلیل نهائی ویژگیهای نظام آموزشی علمی و پژوهشی در سطح عالی

باید مجموعه ی عوامل برونی و درونی را بصورت اجزاء و عناصر تشکیل دهنده یک نظام به هم پیوسته مدّ نظر قرار داد.

رشد اقتصاد یک الزام است

تجربه های سالهای پس از جنگ جهانی دوم بنابر تمامی ظواهر اکنون به ما آموخته که رشد اقتصادی در حفظ ملل ، پایدار ماندن شئون ملی ، حکومت و همچنین در ارج گذاری و معیار سنجی نظام حاکم و نظریه ای که چنین نظامی بر آن متکی است دارای اهمیت حیاتی است . هر کجا روند رشد اقتصادی کند باشد ، یا متوقف یا حتی منفی شده باشد دیر یا زود روشهای استفاده از قدرت عریان برای تحمیل قشر حاکمه و نظریه ی مورد پشتیبانی این قشر ، ناکار آمد خواهد شد. پس می توان پذیرفت که بدون برخوردار بودن از رشد اقتصادی هیچ ملتی قادر نخواهد بود در بلند مدت ملّیت و تمامیت سیاسی خود را حفظ کند و قادر نخواهد بود شئون ملی خود را از بی حرمتی مصون دارد و نخواهد توانست انسانها را با حکومت وابسته نگه دارد.

فقر   پیشرفت و توسعه

پیشرفت حرکتی به جلو و گام گام است یعنی حرکتی زنده و فعال و نه جابجایی ساده ی سنگی که تحت تأثیر عمل نیرویی می غلطد . حرکت مستلزم وجود فاعلی است که عملی را انجام دهد یا لااقل فشاری را که از خارج می تواند بر او وارد شود به گامهای خود تبدیل کند . فاعل اعم است از فرد یا گروه مانند ارتشی که به سمت هدف خود پیش می رود . پیشرفت تنها حرکت موجود فیزیکی یا اجتماعی نیست.

 کامپیوتر و خط مشی ملی آن برای کشورهای عقب نگه داشته شده

هر عصری با ابزار بخصوصی شناخته می شود ، نیزه شکارگران ، ماشین تراش کارگران صنعتی و کامپیوترکارگران فکری ، شاید بتوان تحولات ناشی از انقلاب الکترونیک را گسترده تر از تحولات ناشی از انقلاب صنعتی دانست. اگر در انقلاب صنعتی نیروی ماشین جایگزین نیروی جسمی انسان شد. در انقلاب الکترونیک ، کامپیوتر می خواهد جای نیروی فکری انسان را بگیرد. عصر جدید بیش از هر چیز متضمن توسعه الکترونیک و سایر تکنولوژیهای مدرن است.

اکنون استفاده از کامپیوتر یعنی مهمترین محصول انقلاب الکترونیک در همه ی عرصه های فعالیت بشری روز به روز ابعاد گسترده تری به خود می گیرد. اگر در دهه های پیش کامپیوترها بشر را از زحمت انجام کارهای تکراری و یکسان راحت کردند. در دهه ی کنونی ظاهراً میخواهند کارهای مبتنی بر فکر و تصمیم را انجام دهند.

بار وجود این کامپیوتر یک ابزار کمکی فنی و محصول خلاقیت بشر است که فقط امور قالب ریزی شده را انجام می دهد و فکر قالب ریزی نشده در قلمرو انحصاری انسان قرار دارد در حالی که دیری است که کشورهای پیشرفته ی صنعتی عمیقاً وارد انقلاب میکروالکترونیک و کامپیوتر شده اند. کشورهای در حال توسعه نیز در راستای ورود به آن هستند و وارد شده اند. جوامع این کشورها اگر نخواهند از غافله عقب بمانند ناگزیرند خود را به تکنولوژیهای جدید از جمله کامپیوتر و ملزومات آن تطبیق دهند و با تخصیص منابع هر چند کمیاب مالی و انسانی به گونه ای مؤثر و عقلانی برای توسعه ی اقتصادی و اجتماعی آماده شوند. در واقع توسعه یافتگی اقتصادی معادل کاربرد علوم و فنون جدید از عرصه ی تولید است. اگر کشوری در صدد توسعه ی اقتصادی است باید مبانی علمی و فنی تولید اقتصادی را بکار ببندد.

بدیهی است که با فرا گرفتن  تجربه های  جوامعی که در مراحل مالی توسعه و  تکامل  قرار  گرفته اند  می توان هنگام تحقق تحولات و بکار بستن مبانی علمی و فنی تولید اقتصادی از مدّت و هزینه و مشکلات آن کاست.





      
ارسال شده در سه شنبه 86/12/14 ساعت 5:37 ع توسط اسماعیل آرمیون

cبسم الله الرَحمن الرَحیم d

مقدمه

ایران هسته ای و چالش های توسعه یافتگی

     همه ی انسان ها به پیشرفت و ترقّی کردن علاقه مند هستند. بدیهی است پس از پایان جنگ  ، ایران اسلامی سعی دارد تا در مسیر توسعه و رشد خود حرکتی ملموس داشته باشد. شاید فقط انرژی گذاشتن و هدر دادن مایه های اقتصادی و هزینه کردن نخبه گان کشور که بتواند ما را در به اصل پیشرفت برساند امری شتابزده باشد و باید به خودمان فرصتی بدهیم تا بتوانیم بر اساس یک برنامه ی مدون به اصولی ثابت در امر توسعه یافتگی برسیم. اندیشمندان علم و توسعه و عقلانیت معتقدند که اگر یک کشور در حال توسعه یا جهان سومی بخواهد و تصمیم بگیرد که متحول شود و پیشرفت کند در چار چوب واقعیت ها و نظریه های موجود جهانی دو رهیافت قابل تصور و اجرا پیشرو دارد که عبارتند از :

1- رهیافت جامعه محور

2- رهیافت نخبگان محور

    در هر صورت باید بر اساس شرایطی مدون تحول پیشرفت شکل گیرد.تاریخ دوم قرن اخیر ایران نشان داده است که ایرانیان در سطوح مدیریتی و روشنفکری شکل" تشخیص موقعیت وضعیت "خود را همواره داشته اندو بر همین اساس هنوز آنگونه که باید بر اساس استعدادهای موجود نتوانسته اند به پیشرفت های متناسب با خود به نقطه ی مثبتی برسند. اکنون فعالیت ها و حرکت های همه گیری در عرصه های مختلف آغاز شده است. در عرصه ی سیاسی این آغاز با حضور در کنفرانس های بین المللی در عرصه های اقتصادی  ، در مقوله های فرهنگ و هنر و اندیشه ، در عرصه ی چاپ مقاله و هماهنگی و تطابق روز ...در حال شکل گیری است. شاید سر منشأ این تمام باورها را بتوان در مسأله ی هسته ای پیدا کرد چرا که حرکت به سوی ایده آل های هسته ای و رساندن ایران امروز به ایران هسته ای در آینده ای نه چندان دور باعث شد که در عرصه های بین المللی باورهای ایران اسلامی را بپذیرند . اکنون به طور قطع چالش های فراوانی بر سر راه توسعه یافتگی به وجود خواهد آمد که باید با هوشیاری و دقت عمل وارد عرصه ی کارزار شد.

حال کوشش من این است تا یک سری از عواملی را که مانع پیشرفت همه جانبه ی ما می شود را شناسائی کرده و راه حلی حتی المقدور جهت رفع این عوامل ارائه نمایم.

 بخش اول

نقش علم در عقب ماندگی و توسعه

اساس و بنیان جوامع انسانی را علم و دانش آنها تشکیل می دهد. جهان امروز جهان دانش و اندیشه عصر روشنفکران و دانشمندان است علم و دانش است که مسیر زندگی انسان را مشخص و هدایت می کند. تنها به واسطه ی علم می توان به علل امور پی برد و از نظر فلاسفه تنها راه به سوی مدینه ی فاضله علم است. شرافت آدمی در تحصیل علم است نه در جنگ و گردنکشی . و بندگی انسان تنها در راه کسب علم معنا دارد . دانش دوستی رمز پیشرفت و بقای انسان و جامعه است و سرنوشت او را کوشش علمی او معین می نماید. اهل علم متفکّرین و قلم به دستان سرمایه ی اصلی هر جامعه هستند و در جهت حفظ و رشد آن باید کوشید . سرمایه ی اصلی و توان حقیقی هر کشوری به سطح علمی آن بستگی دارد .

نخستین اصل مهم در مسیر توسعه و تکامل این است که پیشرفت و تکامل یک جامعه امری همه جانبه است بدین معنا که همه چیز با هم رشد و تکامل می یابد . ممکن نیست یک کشور بتواند هواپیما بسازد مگر آنکه فلسفه ی پویا هم پدید آورده باشد.پس تمام رشته های علمی با هم و در کنار هم رشد می یابند کاملاً بعید است که یکی از این شاخه ها به تنهائی توسعه یابند . بسیاریند کشورهایی که هیچکدام از موارد بالا را ندارند ولی به یکباره می خواهند تسلیحات پیشرفته بسازند و شروع به کار هم می کنند ولی هیچیک تاکنون نتیجه ی اساسی نگرفته اند بعد از این نیز اگر کشوری شروع به این نوع کارها بکند به نتیجه ی مطلوب نخواهد رسید مگر آنکه در زمینه های علمی توسعه یافته باشد.

نقش دولت در عقب ماندگی وتوسعه

وظائف دولت :

وجود دولت امری ضروری است همانطور که وجود هر قانون از بی قانونی بهتر است. فقدان دولت موجب هرج و مرج زورگویی وظلم است . از نظر افلاطون دولت یک مؤسسهی فرهنگی است و یکی از وظائف آن کنترل بر آموزش یافتن اتباع بشر است و می گوید : حکام باید مراقب صنعت و تجارت باشند تا از افزایش بی حد حصر ثروت شخصی و یا محرومیت فردی جلوگیری کنند. اگر ثروت شخصی از چهار برابر حدّ متوسط مردم دیگر تجاوز

 کرد باید آن زیادی به دولت تعلق گیرد. زیرا کسانی که تشنه ی ثروت هستندجز افزونی ثروتشان از هر راهی که میسر باشد هدف و غایت دیگری ندارند و ثروت شخصی که افزایش بسیار یافت تدریجاً تاجر و سرمایه دار بر سیاستمدار نافذ می گردند و در این صورت همه چیز در خدمت قشر سرمایه دار در می آید و جامعه  رو به تباهی می رود.

افلاطون می گوید :" بهترین نوع حکومت آن است که بین آزادی فرد و قدرت دولت اعتدال ایجادشده باشد و در جای دیگر می گوید : بهترین دولتها آن است که بهترین مردم حکومت کنند. وظیفه ی دولت است که یک دستگاه عظیم همکاری متقابل ایجاد کندکه نتیجه ی آن تحقق انسانیت باشد ، جلوی افراط و تفریط و خرافه پرستی را بگیرد بلکه آن را نابود سازد و بر اساس همکاری متقابل هر کسی را به حق خود برساند. بطور کلی حکومت باید در خدمت جامعه باشد در غیر این صورت حکم یک راهزن و یاغی را پیدا می کند که با توسل به زور و فریب در اندیشه تسلط بر جامعه و ادامه ی حاکمیت خود بر می آید."

برخی از مشکلات دولت در یک جامعه ی توسعه نیافته

برخی از مشکلات دولت در یک جامعه ی توسعه نیافته شامل موارد ذیل است :

1- یک مشکل مهم استثمار داخلی است اگر دولت و نمایندگان آنها کجروی و رشوه خواری و ...داشته باشند ، از دیگران چه انتظاری می توان داشت ، اگر دولت دست به کوچکترین خلافی بزند عوامل و عناصری که به نحوی با او در ارتباط هستند ، مشروعیت یافته و دستشان برای هر کاری باز می شود و چون دولت ضعف دارد از تنبیه آنها ناتوان است.

گاهی هم دولت تلاش می کند با دادن پول و رشوه به مجریان قوانین جلو تنظیم قوانینی که به ضرر آنها است را بگیرند. بنابر این قوانین یا تصویب نمی گردند یا در مرحله ی اجرا دچار اشکال شده و موجب ضعف جامعه می شود.

2- مشکل مهم دیگر این است که اکثر در اندیشه ی حفظ و بقای خود هستند تا انجام اصلاحات اساسی و مورد نیاز. و چنانچه برنامه ی اصلاحی تنظیم گردد در درجه ی اول آن را صرفاً در غالب استحکام حفظ نظام و ساختار می گردد و فرصتی برای انجام اصلاحات اساسی مورد نیاز باقی نمی ماند و لذا سرنوشت جامعه در بلند مدت به دست تقدیر سپرده می شود.

3- در اثر وعده های زیاد و ناتوانی در اجرای آن بین مردم و دولت بی اعتمادی پیدا شده است. مردم و دولتی که به یکدیگر بی اعتمادند هر دو دچار ضعف و ناتوانی هستند.

4- تغییرات مختلف سیاسی اقتصادی و ...پی در پی مشکل بزرگ دیگر است. تغییرات واقعاً ویرانگرند. طی هر تغییر بسیاری از نیروهای مختلف آموزش دیده منزوی شده یا از بین می روند. هر تغییر اساسی منجر به نابودی یک نسل سیاسی و حتی اجتماعی می شود ومعمولاً اقتصاد و مسائل دیگری که به نحوی به سیاست بستگی دارد دستخوش نابسامانی و نابودی می شود. تغییرات پیوسته موجب ناپایداری وضع زندگی فرد و جامعه است. این تغییرات باعث می شود که قوانین و مقررات و اصول مشخص و ثابتی وجود نداشته باشد و طی هر دوره قوانین و مقررات خاصی وضع گردد.

5- وقتی امور یک سازمان یا سیستم توسط افکار و احساسات فرد بچرخد ، آن سازمان یا سیستم در کوتاه مدّت و بلندمدّت دچار انحراف می گردد . البته آثار کوتاه مدّت آن ممکن است خیلی مشهود نباشد زیرا بر اثر تبلیغات نقصها و کاستی ها دیده نمی شود یا در اثر علاقه مفرط به مقام سرپرست و مدیر معایب نادیده گرفته می شود ولی آثار بلند مدت آن بر جای می ماند.

وقتی سیستم یا سازمان به "فرد " متکی شد ، قانون ارزش خود را از دست می دهد ، سخن و فعل "فرد"قانون می شود و بهتری قوانین در برابر آن از اعتبار می افتد و حدّ و حصری برای او وجود ندارد.

6- مشکل مهم دیگری که در ارتباط با مسئله ی دولت در جهان توسعه یافته وجود دارد این است که چون برخی از این دولتها از طریق کودتا یا به طرق غیر قانونی گروه حاکمی را بر کنار کرده و خود برجامعه مسلط شده برای تحکیم موقعیت خود ، سعی دارند خود را مردمی مستقل و مترقی نشان دهند و برای آنکه زمینه های بازگشت نظام قبل را بکلی از بین ببرند حتی المقدور از آن به بدی یاد می کنند و هر مفسده ای را به او می چسبانند تا رابطه ی مردم با گذشته قطع شود ، وقتی مردمی گذشته نداشته باشند ، آینده ای نیز نخواهند داشت.

7- یکی دیگر از مشکلات مهم در توسعه نیافتگی کشورهای جهان سوم مهاجرت یا فرار مغزهاست. مهاجرت از دو جهت برای کشورهای توسعه نیافته ، گران تمام می شود:

الف ) وقتی افراد متخصص و دانشمند و متفکّر از کشور خود خارج گردند ، باعث کمبود نیروی متخصص ودرنتیجه ضعف می گردد ؛ و بطور طبیعی کمبود نیروی متخصص و متفکّر سبب پایین آمدن قدرت تولید و وابستهشدن کشور می شود. 

ب ) موجب قدرتمند تر شدن استعمار و استکبار می شود و هر قدر هم استعمار و استکبار قویتر شود به زبان جوانع توسعه نیافته تمام می شود. علاوه بر این ، وقتی نیروهای متخصص و متفکّر جهان توسعه نیافته به کشورهای پیشرفته یا صنعتی مهاجرت می کنند ، از خود آثار ارزشمند فراوانی بر جا ی می گذارند ، هر یک از این نیروها موجب پیدایش ابتکارات و اختراعات و نوآوریهای فراوانی می شوند و همین امر سبب جذب متخصصان دیگری می شود ؛ از سوی دیگر وقتی این متخصصین کشورهای خود را ترک می کنند، دیگر اختراع و نوآوری صورت نمی گیرد و در نتیجه مشکلات و نارسائیها و کمبودها روز به روز افزایش می یابد ، و هر قدر دایره ی مشکلات و نابسامانیها افزایش یابد ، زمینه ی مهاجرت متخصصین و کارشناسان افزایش می یابد و این در هر دو صورت زیانبار است.

8- جمعیت کشورهای توسعه نیافته بشدّت در حال افزایش است و حالت انفجاری دارد ، در حالی که در کشورهای توسعه یافته ی صنعتی جمعیت رشد پایینی دارد و تقریباً ثابت است. اگر همزمان با افزایش جمعیت کار و تولید هم ایجاد شود مشکلات کمتری بروز می کند ولی مشکل ایجاست که در جهان توسعه نیافته جمعیت به سرعت زیاد می شود ولی کار و تولید افزایش نمی یابد.

9- در جوامع توسعه نیافته هم بیکاری وجود دارد و هم کم کاری. بیکاری به صورتهای مختلف آشکار و پنهان دیده می شودو تعداد زیادی همیشه بیکارند و آنها هم که سرکارند و یا آنکه از کار خود رضایت ندارند.افراد در مقابل صرف وقت خود برای انجام یک کار ، حقوق کافی دریافت نمی دارند، لذا کم کاری یا دو کاری و چند کاری پیش می آید. فرد برای تأمین زندگی خودناگزیر است دست به کارهای مختلفی بزند ؛ در هر کاری قسمتی از وقت را می دزدد تا صرف کارهای دیگر نماید. در حالی که در هیچیک نیز پیروز نمی گردد ، نه نیازهای زندگی خود را به سهولت می تواند تأمین نماید ؛ نه در درازمدّت موقعیت تخصصی و فنی بدست می آورد و نه برای سازمانها و مراکزی که کار می کند ، نتیجه ی مثبت و مفیدی عاید می کند. " بیکاری سوهان روح است " و بسیاری از فسادها و اعتیادها و گرایشات منفی از بیکاری و درآمد کم سرچشمه می گیرد.

امام محمد باقر (ع) می فرماید : تنبلی به دین و دنیا زیان می رساند .بیکاری جامعه را به طور کلی از پای در می آورد.

در بسیاری ازکشورهای امروز ، بویژه کشورهای فروشنده ی نفت و دیگر مواد اولیه ، تجمل و زیادت طلبی جای سادگی و قناعت را گرفته است. مسلماً زندگی خوب و ایده آل در مصرف زیاد نیست. در جوامع کم توسعه مصرف رشد کرده ، ولی آموزش بالا نرفته است ، سطح مصرف به مراتب از سطح آموزش و آگاهی بالاتر است. بسیاری از مشکلات از همین جا ناشی می شود.افراد نمی دانند از هر کالایی به چه صورت  ، در چه شرایط و با چه شرایطی استفاده نمایند و از آن چه بهره هایی ببرند. سرمایه های ارزشمند کشور که متعلق به تمام نسلهای آینده است ، به انواع کالاها تبدیل می گردد و ...

 یکی از رموز طبیعت و خلقت ، نظم و هماهنگی آن است گردش صحیح آن نیز به دلیل نظم و هماهنگی موجود در آن است. فیثاغورث نظم ستارگان را موسیقی ستارگان می نامید. این نظم و هماهنگی می تواند درس خوبی برای عالم بشریت باشد. یک جامعه برای حرکت اصولی و اساسی ، به نظم و هماهنگی نیاز دارد ، شبیه آنچه که در یک ارکستر موسیقی وجود دارد. اگر یکی از اعضای ارکستر به دلخواه بنوازد ، موسیقی نظم و ارزش خود را از دست می دهد. مشکل زمانی حاد می گردد که هر کس به دلخواه بنوازد.در تمام بخشها و رکن های مختلف جوامع توسعه نیافته نظم و هماهنگی دقیق و مؤثر وجود ندارد. هر بخش و هر سازمان و... راه و روش خاص خود را می رود و سود و زیان و مصالح سازمانهای دیگر را در نظر نمی گیرد. وقتی همه ی امور بی نظم و ناهماهنگ باشد ، مردم نمی توانند برای خود نظم و برنامه و هدف داشته باشند و وقتی در زندگی نظم و برنامه نباشد ، اول و آخر عمر انسان و جامعه تفاوت زیادی ندارد. در صورت بی نظمی و ناهماهنگی  ، یک مدیر هر قدر هم خوب و کاردان باشد ، باز کاری از پیش نمی برد یا موفقیتهای کمی به دست می آورد.



      

آیا اعتیاد به اینترنت از موانع پیشرفت و اتلاف وقت نیست؟

اعتیاد به اینترنت ایا ممکن هست ؟

آیا امکان دارد کسی به استفاده از اینترنت معتاد شود؟ پاسخ مثبت است. عنوان "اعتیاد به اینترنت" یک برداشت کلی و اصولاً به استفاده مستمر از اینترنت اطلاق میشود و امکان دارد دامنه نتایج آن به کم خوابی، به خطر افتادن موقعیت شغلی و دگرگونی در روابط خانوادگی و اجتماعی منجر شود.
مقاله‌ای که توسط کارول پوترا در مجله سایکالوژی تودی به چاپ رسیده با داستان یک دانشجوی دانشگاه به نام دان شروع میشود که سال اول را با میانگین نمرات 3 و نیم به پایان رسانیده بود. او در سال دوم مجبور شد در خوابگاه دانشگاه مشترکاً با دانشجوی دیگری زندگی کند که مدام مشغول بازی با کامپیوتر بود. نمرات او پس از مدتی به کمتر از یک و نیم رسید و دوست دخترش او را ترک کرد. زندگی دان سوژه کتاب تازه کارول پوترا با نام
Caught in the Net است. او تصمیم دارد مسائل روانی معتادان به اینترنت را به مردم آموزش دهد. او میگوید رهایی از مشکلات زندگی با پناه بردن به اینترنت حل نشده و به آن باید به عنوان چاره موقتی برخورد کرد. هنگامی که یک معتاد به اینترنت در انتهای شب سرانجام دست از کامپیوتر میکشد و آن را خاموش میکند مشکلات واقعی به سراغ او میایند. در این زمان رویارویی با آنها بسیار سخت تر و آثار افسردگی عمیق تر به نظر میرسند. با سیاه شدن مانیتور تنهایی و گناه عدم توجه به اطرافیان بیشتر احساس میشود. در این هنگام شخص معتاد به اینترنت مانند معتادان به الکل برای رهایی از مشکلات مجدداً به سمت اینترنت کشیده شده و همه درها را به جز اتاقهای گفتگو بسته می‌بیند. از نشانه‌های دیگر اعتیاد فراموش کردن قرارهای ملاقات، عدم توجه به وضع ظاهری و بهداشت شخصی و بروز حالتهای عصبی در گفتگوهای دوستانه میتواند باشد. رویاها و خیالپردازی‌های شخص معتاد به نوعی با اینترنت رابطه دارند و مچ دست اغلب آنها درد میکند، دروغ میگویند، اعتیاد خود را انکار میکنند، غذا خوردن به موقع را فراموش کرده و معمولاً در مقابل کامپیوتر به خوردن میپردازند.
تقریبا 5 تا 10 درصد استفاده کنندگان از اینترنت دچار مشکل اعتیاد هستند و جای تعجب نیست که این نسبت در میان مصرف کنندگان مشروبات الکلی و قماربازان نیز دیده میشود. 2 تا 3 درصد از میان 10 درصد معتادان به اینترنت آن را به صورت غیرطبیعی و بیش از حد معمول استفاده میکنند. آنها ساعتهای طولانی از اوقات خود را به بازدید از سایتهای گوناگون و گفتگوهای بیهوده در چت روم می گذرانند. نتایج مطالعات اخیر دکتر دیویس پژوهشگر دانشگاه یورک روی گروهی از دانشجویان نشان میدهد علت اعتیاد به اینترنت در بسیاری از آنها دستیابی به راهی برای سرکوب اضطرابها و تنش های زندگی بوده است. به گفته دکتر دیویس احتمال اعتیاد به اینترنت در میان افراد منزوی و گوشه گیر و کسانی که در ارتباطات اجتماعی و بین فردی خود مشکل دارند بیش از دیگران است. دیویس در انتهای بررسیهای خود نتیجه گیری میکند اگرچه استفاده از اینترنت در دریافت اطلاعات جدید بسیار سودمند است اما از آن نباید برای فرار از مشکلات زندگی استفاده کرد.
اعتیاد به اینترنت پدیده بسیار جدیدی است و هنوز بسیاری با آن کاملاً آشنا نیستند. عده‌ای معتقدند نمی توان استفاده مستمر از اینترنت را با اعتیاد به مواد مخدر، الکل و یا حتی سیگار مقایسه کرد. روانشناسان و پزشکان کلینیک‌های درمانی کمتر از ده سال است که به مشکل اعتیاد به اینترنت توجه نشان داده‌اند و بسیاری از متخصصان هنوز در گروه بندی آن با سایر موارد اعتیاد اختلاف نظر دارند. برداشت عمومی جامعه از اعتیاد به اینترنت بر آن است که مردم با میل خود به سراغ اینترنت میروند در حالیکه اعتیاد به موارد دیگر چندان ارادی و با تصمیم قبلی نیست.
نتایج تحقیقات دانشگاه پیتسبورگ بر روی 500 استفاده کننده اینترنت نشان داده است کسانی که به اتاقهای گفتگو و بازدید از سایتهای مختلف، ایمیل و خرید از شبکه وابسته هستند علایم بالینی شبیه معتادان به الکل‌ و یا مواد مخدر از خود نشان داده‌اند و بسیاری از آنها اگر چه از بیخوابی رنج میبرند، اما توانایی دوری از کامپیوتر را ندارند. آنها همیشه خسته به نظر میرسند و روابط آنها با اطرافیان و جامعه به حداقل رسیده و عصبی هستند. مهمترین ویژگی معتادان به اینترنت مانند دیگر موارد اعتیاد عدم قبول واقعیت وابستگی روحی به اینترنت است. آنها همواره تلاش میکنند تا اتلاف ساعتهای متمادی از عمر خود در مقابل کامپیوتر را کاملاً عادی جلوه داده و آن را توجیه کنند. اینترنت در واقع مانند الکل و قمار راه گریز از دنیای واقعی است. بیشترین اوقات معتادان در اتاقهای گفتگو و بازیهای کامپیوتری میگذرد. سایتهای خبری، خرید و ایمیل از دیگر مواردی هستند که بیشتر معتادان در آنها به وقت گذرانی مشغول هستند.
برای تشخیص معتادان اینترنت باید رفتار آنها به دقت مورد ارزیابی قرار گیرد. معمولاً معتادان به اینترنت کنترل زمان را از دست داده و کاملاً ارتباط خود را با دنیای خارج قطع میکنند. پسران جوان و زنان میانسال بیشترین معتادان اینترنت را تشکیل میدهند. بسیاری از جوانان تا دیر وقت از اینترنت استفاده میکنند و اگر به تحصیل اشتغال داشته باشند اغلب تکالیف درسی آنها ناتمام باقی میماند.
به عقیده برخی از روانپزشکان آثار اعتیاد به اینترنت در افرادی که در اثر رویارویی با مسائلی مانند طلاق، بیکاری، عدم توجه والدین و مشکلات مالی و حقوقی ضربه روحی خورده‌اند بیشتر به چشم میخورد. از اعتیاد به اینترنت با عنوان
IAD نام برده میشود و نسبت معتادان حدود 2 تا 5 میلیون در ازا هر 50 میلیون استفاده کننده معمولی است.
مرگ یک جوان چینی در چند سال پیش پس از سه روز استفاده بی وقفه از کامپیوتر و یا ماجرای پدری که فرزند نوزاد خود را در وان حمام گذاشت و تصمیم گرفت تا پر شدن وان به سراغ ایمیل هایش برود از نمونه‌های روشن اعتیاد به اینترنت است و چنین نمونه‌هایی روانشناسان و بسیاری از مردم جهان را متوجه شیوع نابهنجاری و بیماری جدیدی کرده است که باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد.
پرفسور کیمبرلی یانگ استادیار پیشین دانشکده روانشناسی برادفورد از اولین کسانی است که استفاده بیش از حد به اینترنت را در گروه اعتیاد قرار داد. مطالعات او در سال 1994 با بررسی در رفتار بیش از 500 استفاده کننده از کامپیوتر انجام شد. او در مطالعات خود از شرکت کنندگان در بررسی میخواست به 8 سئوال جواب دهند تا او بتواند نسبت وابستگی آنان به اینترنت را تشخیص دهد. یکی از سئوالات این است: آیا پس از قطع ارتباط با اینترنت در خود نشانه‌های افسردگی، سرخوردگی و یا عصبانیت می‌بینید؟ که 3 جواب مثبت نشاندهنده اعتیاد به اینترنت بود.
یافته‌های دکتر کیمبرلی یانگ حاکی از عدم توانایی معتادان به اینترنت در مقابله با مشکلات روزمره است. او میگوید افراد خجالتی بیشتر در معرض اعتیاد قرار دارند و مسائل فردی مانند کمرویی سبب میشود تا اینگونه افراد جهت فرار از حقایق در دنیای خیالی اتاقهای گفتگو هیچگاه نگران قیافه و وضع ظاهر و محیط خانوادگی نبوده و بتوانند با مردم سراسر دنیا بدون آشکار کردن موقعیت خود ارتباط برقرار نمایند. زنان خانه دار و معمولاً دانشجویان جدید دانشگاهها در شهرهای به دور از خانواده و غریب از اولین قربانیان اعتیاد به اینترنت هستند.
درمان و کمک به معتادان اینترنت در حال حاضر در مراحل ابتدایی قرار دارد و تحقیقات کامل روشهای معالجه روان درمانی چندانی در دست نیست. تعدادی کتابچه و جزوه خود درمانی توسط انستیتوهای بهداشتی به چاپ رسیده که نمیتوانند به رفع اعتیاد کمک کنند. جای تعجب نیست اگر گفته شود تعداد بیشماری از گروههای پشتیبان کمک به معتادین خدمات خود را در اینترنت قرار داده‌اند.
همانند روشهای موجودی که در ترک اعتیاد سیگار، مواد مخدر، مشروبات الکلی و قمار به کار میرود متخصصان به قطع ناگهانی از اینترنت اعتقاد ندارند اگر چه تجویز اینگونه درمان در برخی قابل اجرا است ولی اکثر معتادان به دلایل گوناگون مانند انجام و اتمام پروژه‌های درسی دانش‌آموزان و دانشجویان و کارمندان قادر به ترک ناگهانی اینترنت نیستند.
قدم اول برای کسانی که تصمیم دارند بدون کمک روانپزشکان و روان درمانگران خود راساً به کم کردن ساعات استفاده از اینترنت اقدام کنند شناخت عمق وابستگی به اینترنت است. در این مرحله انکار اعتیاد نقش عمده‌ای در ترک آن بازی خواهد کرد. پس از آن باید به قول و قرارهای شخصی پرداخت و مدت و زمان استفاده روزانه از اینترنت را محدود و آن را جداً دنبال کرد. قدم بعدی یافتن جایگزین مناسب جهت اینترنت است. بازگشت به گذشته و مقایسه آن با حال نشان خواهد داد که کدام فعالیت خانوادگی و اجتماعی و شخصی مانند گذراندن وقت با همسر و فرزندان، دوستان، ورزش، مطالعه و خواب جای خود را با اینترنت تعویض کرده‌اند.
مقابله با مشکلاتی مانند خاطرات بد گذشته، جدایی، مسائل مالی،‌ تنهایی، بیکاری و استرسهای ناشی از کار با روی آوردن به اینترنت و چت روم از بین نخواهند رفت. شناخت نقاط ضعف و قدرت هر شخص جهت ترک اعتیاد کاملاً به آمادگی روحی وابسته است و مراجعه به پزشک و در میان نهادن مشکلات شخصی و خانوادگی با وی کاملاً ضروری به نظر میرسد و نباید از آن غفلت کرد.
متاسفانه کتابهای مرجع فراوانی در مورد اعتیاد به اینترنت به چاپ نرسیده است. کتابهای زیر از معدودی است که اعتیاد را مورد بررسی قرار داده‌اند.

 





      
<      1   2   3   4   5   >>   >